علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

بهار در پاییز

دو ... دوتا

چند روزییست عدد 2 را آموخته ای با هم شمارش را شروع میکنیم و من میگویم یک و تو انگشت کوچکت را گرفته ای و میگویی دوووو و من بعدی و تو فقط دوووو حال از تو میپسرسیم: مامان رو چند تا دوست داری؟ میگویی... دوتا بابا رو چند تا دوست داری؟ دوتا  و این دو تای تو برای من اندازه یک دنیاست تو که تمام دنیای من هستی دوستت دارم تا بی کران ها ، تا دنیا دنیاست، تا قیامت خدای مهربان دنیایم را به تو می سپارم
10 اسفند 1391

مهربانم

لحظه هایی هست که خیلی برام دلنشین و زیباست ...   لحظه های ناب لحظه های به یاد ماندنی اون لحظه ای که داری شیر می خوری و یک لحظه سر تو میاری نزدیک صورتمو و یک بوس ناز و آبدار نثارم میکنی بوسه ای که منو از خود بی خود میکنه که این بهترینه از طرف تو از طرف تویی که میدونم قدردانی ... میدونم درکت بالاست ... می دونم مهربانی عزیزم ای خدای مهربانتر شکرت
6 اسفند 1391

زندگی من

عروسی خاله جون و آماده شدن واسه اسباب کشی  دلیلی شد تا من شش روز مرخصی بگیرم و کمی بیشتر کنار ناز پسرم باشم این مرخصی ها من و تو رو بیشتر به هم وابسته میکنه طوری که الان توی اداره همش دلم هواتو می کنه و میخواد که پیشت باشم و تو هم که گویا دل کوچولوت واسه مامانی تنگ شده کمی بهانه گیر شدی وقتی با تو هستم معنی زندگی رو می فهمم چون تمام زندگی من تو هستی نازنینم ببخش مرا برای دوریم از تو – انشاءالله فرصتی باشد برای جبران خدایا علی اصغرم را به تو می سپارم
6 اسفند 1391
1